کاترین قبل از اینکه در سرزمین عجایب مایهی وحشت باشد دختری بود با رؤیاهای زیبای بسیار او یکی از بهترین دخترهای سرزمین عجایب بود دختری محبوب پادشاه سرزمین دلها و البته شیرینی پزی با استعداد آرزوی او راه انداختن شیرینی پزی برای خودش بود؛ اما مادرش میگفت بهتر است ملکه ی سرزمین دلها باشد تا یک شیرینی پز اما چیزی نمیگذرد که با از راه رسیدن ،جست دلقک خوش قیافه و مرموز دربار همه چیز تغییر ی.کند. کاترین تصمیم دارد سرنوشتش را خودش رقم بزند؛ اما در سرزمینی پر از جادو و دیوانگی و هیولا هیچ چیز قابل پیش بینی نیست درست مثل سرنوشت کاترین.
شینگ ین پس از اینکه اژدهایان را آزاد میکند و آزادی مادرش را از امپراتور افلاک پس میگیرد به خانه اش در ماه باز میگردد و زندگی آرامی را در کنار او آغاز میکند ولی مانند فصلها که در جهان فانیان مدام در حال تغییر هستند جریان یکنواخت زندگی در امپراتوری افلاک نیز دچار فراز و نشیبهایی شده است. نیروهایی ناشناس برای دست یافتن به قدرت اسرار آمیز درخت روی ماه تلاش میکنند و جستجوی شینگ ین برای پیدا کردن آنها او را به کشف رازهایی جدید در جهان فانیان میرساند رازهایی که میبایست سر به مهر باقی میماندند همچنان که دشمنی خطرناک با استفاده از جادویی ممنوعه هستی فانیان و نامیرایان را تهدید میکند شینگین و دوستانش یک بار دیگر برای دفاع از دو جهان بر می خیزند در حالی که شینگین امیدوار است علاوه بر نجات این جهان دوباره بتواند قلب خود را نیز که میان لیوای و ونژی دوپاره شده نجات دهد.
شینگین در خانه اش در ماه زندگی آرامی را با مادرش میگذراند او نمیداند که امپراتور افلاک مادرش - الهه ماه - را به خاطر دزدیدن اکسیر جاودانگی زندانی کرده اما وقتی به طور اتفاقی از جادویش استفاده میکند و وجودش فاش می شود چاره ای ندارد جز این که خانه اش را ترک کند. شینگین ترسیده و تنها وارد امپراتوری افلاک میشود که سرزمینی ناشناخته و پر از راز و شگفتی ست. او که هویتش را مخفی کرده در کنار پسر امپراتور درس میخواند و تمرین میکند و حتی هنگامی که شعلههای عشق بین آن دو زبانه میکشد از هدف اصلی خود که نجات مادرش است غافل نمیشود. به این ترتیب شینگین برای نجات مادرش قدم در مسیری پرخطر میگذارد و با دشمنان سرسخت و هیولاهای افسانه ای می جنگد. هنگامی که دستهای پشت پرده فاش میشوند و جادویی ممنوعه همه را تهدید میکند شینگین در دوراهی سختی قرار میگیرد؛ با امپراتور معامله کند و آنچه را میخواهد به دست آورد یا دست به کاری بزند که ممکن است جهان را به خطر بیندازد.
دختری که در اعماق دریا افتاد، اثر آکسی اوه، یک بازگویی جذاب فمینیستی از افسانه کلاسیک کره ای داستان شیم چانگ است. طوفانهای مرگبار نسل اندر نسل زادگاه مینا را ویران کرده اند. سیل کل روستاها را با خود میبرد و جنگهای خونینی بر سر منابع معدود باقیمانده به راه افتاده مردم دهکده معتقدند ایزد دریاها که زمانی محافظ شان ،بود اکنون آنها را محکوم به مرگ و ناامیدی کرده است. در تلاش برای راضی کردن او هر سال دوشیزه زیبایی به دریا انداخته میشود تا به عنوان عروس ایزد دریاها خدمت کند، با این امید که روزی عروس واقعی انتخاب شود و به این درد و رنج پایان دهد. بسیاری بر این باورند که شیم چانگ زیباترین دختر دهکده - و معشوق جون برادر بزرگ تر مینا - میتواند آن عروس واقعی افسانه ای باشد. اما شبی که قرار است چانگ قربانی شود، جون به دنبال او به دریا می رود حتی با اینکه میداند مداخله کردن مساوی است با مرگ مینا برای نجات برادرش به جای چانگ داخل آب میپرد. مینا سر از قلمروی ارواح در می آورد شهری جادویی از خدایان دون پایه تر و جانوران افسانه ای. آنجا دنبال ایزد دریاها میگردد ولی او را در خوابی افسون شده مییابد مینا به کمک مرد جوان مرموزی به نام شین و گروهی از دیوها خدایان و ارواح تلاش میکند ایزد دریاها را بیدار کند و یک بار برای همیشه به طوفانهای مرگبار پایان دهد ولی او وقت زیادی ندارد انسانها نمیتوانند مدت زیادی در سرزمین ارواح زندگی کنند و کسانی هستند که دست به هر کاری میزنند تا ایزد دریاها از خواب بیدار نشود...
رن گرین راکو رز والهارتخواهران دوقلویی هستند که هنگام تولد از هم جدا شده اند. آنها هردو شاهدخت هستند، در حالی که رز از بچگی داخل کاخ زندگی کرده، رن را ساحران بزرگ کردهاند تا روزی ملکه شود و اقتدار ساحران را برگرداند. رن نهتنها برای ساحران، بلکه برای گرفتن انتقام پدر و مادرش که به دست وزیر پادشاه کشته شدهاند، به کاخ آنادان میرود و جای خواهر دوقلویش را میگیرد. رن خیلی زود درمییابد که در کاخ آنادان اتفاقات عجیبی در جریان است. علاوه براین خواهرش نامزدی دارد که او از وجودش بی خبر بوده است. هرچند این محافظ نامزد خواهرش است که توجه رن را به خود جلب میکند.
از سوی دیگر رز، که به دست یک آدم ربا ربوده شده، بهناچار در سفری به سرزمین ساحران با او همراه میشود. رز میخواهد هرطور شده به کاخ برگردد، ولی اول باید خودش را از شر شن، ساحر جوان و خوش قیافه ای که او را ربوده خلاص کند. اما زندگی در آن سوی دیوار های کاخ آنادان با آنچه رز فکر میکرد متفاوت است و ساحران هم آن هیولاهای ترسناکی که تصور میکرد، نیستند. با این حال رز مسئولیت هایی دارد و میداند که باید هرچه سریع تر خودش را به کاخ برساند.
همچنان که عرصه بر دو خواهر تنگ تر میشود، دست های پشت پرده آشکار میشوند و معلوم میشود که توطئههای وزیر خائن نهتنها تمام نشده، بلکه نقشه ی پلیدی در سر دارد که میتواند کل کشور را ویران کند.